عبارت آشناي " اي واي " و ارتباط آن با " ايزد هوا "
پانزدهمين يشت اوستا موسوم است به "رام يشت" اما در هيچ جاي آن از رام اسم برده نشده بلكه سرتاسر اين يشت در تعريف و توصيف ايزد"وايو(Vayu)" يعني فرشته هوا مي باشد. اوستاشناسان بهمين دليل معتقدند كه نام اين يشت بايد "وايو" يشت مي بود. رام يشت با باد و "وايو" ايزد هوا كه نام ديگرش در پهلوي "واي" يا " اندرواي" است آميخته شده . وايو صفات زيادي دارد از آن جمله : جوينده ، نيك كردار، چيره شونده ، پيش رونده ، پس رونده ، پاينده فر، سخت ترين ، قوي ترين ، شكست دهنده ، ستيزه شكن ، تموج آورنده موج ريزنده ، موج انگيز ، زبانه كشنده ... و روشن است كه اينها همه صفات باد است . بسياري از پادشاهان و پهلوانان ايران زمين براي پيروزي بر دشمنان خود از " وايو " كمك خواسته اند و او آنها را اجابت كرده است ، از آن جمله فريدون براي پيروزي بر اژي دهاك ، جمشيد براي فراهم كردن زندگي خوش آريائيان ، تهمورث براي پيروزي بر اهريمن ، كيخسرو براي پيروزي بر افراسياب ، و اتفاقا مي دانيم كه باد در ميدان كارزار يكي از عوامل اصلي پيروزي يكي از طرفين كارزار است .
" وايو " همچنين به درخواست دوشيزگان پاك براي رسيدن به شوهران خوب و خوشبخت شدن و كامياب گرديدن پاسخ مساعد مي دهد.
از شگفتي هاي بسيار خيره كننده روزگار يكي همين است كه هنوز هم پس از هزاران سال، دوشيزگان و بانوان ، اين ايزد را همانطور مخاطب قرار مي دهند : " اي واي ". و گمان مي رود كه "اي واي" همانست كه به عنوان يكي از قواي انساني با شيرمادر در وجود به وديعه گذاشته ميشود! غير از كمك گرفتن دوشيزگان از "واي" كه هنوز بصورت " اي واي" در بيان ما باقي مانده است ، عبارت "واي بر تو" به معني آنست كه ايزد باد مقابل تو قرار گيرد و معلوم است كه در جنگ آنكه باد را مقابل خود داشته باشد با شكست مواجه است . و نيز عبارت " باد به پشتش خورده" كنايه از كسي است كه همواره در جنگ از عنايت و پشتيباني " ايزد واي" برخوردار بوده و بهمين جهت خود داراي زور نيست . خطاب " واي من" خود به خوبي از ايزد واي سخن مي گويد كه معادل " خداي من ! " بكـار مي رود ، و اين نشانه تاثيراتي است كه افكار و اساطير يا اديان گذشته بر افكار جديد مي گذارد و همان واي است كه سعدي درباره اش مي گويد :
فرشته اي كه مقيم است بر خزائن باد چه غم خور دكه بميرد چراغ پيره زني
كه در آن از فرشته واي يا فرشته باد سخن رفته است .
وارونا
كهنترين خدايان هندواروپايي، ديائوس "dyaus" بوده كه از لحاظ اشتقاق با deva سانسكريت daeva اوستايي، deus لاتين، theos يوناني، devas ليتواني و dev پهلوي، ديو فارسي و همچنين با dieu فرانسوي همريشه است، به معناي روشنايي و درخشيدن، درگذشت روزگاران، اين خدا در اعتقادات برخي از اقوام هندواروپائي و همچنين قوم ايراني،از مقام فرمانروايي تنزل پيدا كرد و به مرتبه پديدههاي آسماني چون روشنايي روز و غيره درآمد.
پس از نزول ديائوس، خداي ديگري، «وارونا» "varuna" جايگزين آن شد. «وارونا» به همراه «ميترا» در رأس خداياني است كه در معاهده بغازكوي به آنها اشاره شده است. كلمه «وارونا» از ريشه Ver به معناي پيوستن است. وي ضامن پيمانها و معاهداتي است كه آدميان را به يكديگر مربوط ميكند و به معناي قاعده و قانون است. «وارونا» يكي از دو ايزد اصلي در « ريگ ودا» است. در ريگ ودا از آن با عنوان Visvadarsta يا ظاهر در همه جا4 ياد كردهاند. وي هزار چشم و ديدهبان دارد و هيچ چيز از نظر او دور نيست و بر همه چيز آگاه و تواناست؛ وارونا حاكم مطلق است و ناظم نظام عالم. «منم آن پادشاه فرمانده كه حكمراني از آن من است و منم كه بر همه عالم فرمان ميرانم، همه ناميراها از آن مناند. خدايان از وارونا فرمانبرداري و پيروي خواهند نمود، منم پادشاه وارونا كه همه قدرتهاي برتر آسماني به من اعطا شده است...».5 از القاب وي «آسورا»ست به معناي سرور و مولي. وجود همين لقب موجب شده كه بسياري از محققان، اهورمزداي زرتشتي را با وارونا مقايسه كنند. ايشان، صفات و وظايف مشترك اين دو را دليل بر اين آوردهاند كه پس از اصلاح ديني زرتشت، اهورمزدا جايگزين وارونا شد. اهورمزدا نيز مانند «وارونا» بر همه چيز آگاه و همه جا حاضر و فريبناپذير و خردمند و نيرومند است.
در بسياري از سرودها ريگ ودا و همچنين معاهده بغازكوي، نام «وارونا» در كنار «ميترا»6 آمده است و اين زوج خدايان در كنار هم حافظ قانون و نظام عالم "rta" سانسكريت و "Asa" اوستايي هستند «اي وارونا، و ميترا لطف و عنايت شما در تمام عالم گسترده است...از لطف شما خدايان است كه ما روزي فراوان براي بقا حاصل ميكنيم».7 «اين سرودها را به وارونا و ميترا تقديم ميداريم... باشد كه وارونا و ميترا براي ياري ما اين قرباني را بپذيرند».
وارونا و میترا را از فرزندان آدیتی خدای روشنایی ومادر خدایان می دانند .
وارونا خدای آسمان و رب النوع شب نیز هست
اوشس» خدا بانوي سپيده دم
اوشس خدا بانوي سپيده دم مشهور ترين ايزد بانوو الهام بخش زيبا ترين سرودهاي ودايي است. در اين سرودها اوشس يا اوشا در جامه اي سرخ فام با حاشيه زرين و چون عروسي با وقار يا زني زيبا است كه هر بامداد به هنگام بدرود با شوهر خويش زيبايي او فزوني مي گيرد.طبق روايت ريگ ودا اوشا يا اوشس ازلي و پيوسته جوان ، نَفَس بخش همه باشنده گان ، بيدار كننده خفتگان از خواب مرگ آسا ، بر انگيزاننده پرندگان در آشيان ها و مردان در خانه ها و روان سازنده آنان به كار موظف روزانه است.او پديد آورنده ثروت و بركت بخش زمين است.
اوشس دختر دياووس(خداي آسمان) ، خواهر اگني(خداي آتش) و چون او در آسمان ، ابر ها و زمين داراي تولد سه گانه و پيوند دهنده آسمان و زمين است.همچنين او خواهر اديتاها يا همسر سوريا(خداي خورشيد) مي دانند و گردونه او رخشان و حمل كننده گان آن هفت ماده گاو سرخ فاواند. او با آنكه خود جوان و زيبا و دلرباست نمادي از گذر عمر انسان ها است.
سپيده دم دختر آسمان بر خاسته است ؛ او مي آيد ،
و جلال خويش را با روشنايي نمايان مي سازد ؛
راه ها را روشن مي كند تا من از آنها بگذرم.
او عروس «سوريه» خداي خورشيد و بخشنده رزق و روزي است .
اودر ارابه همه سو روان خويش ، پيش مي آيد ،
با راست كرداران راست ، با بزرگان بزرگ ، و با معبودان معبود است .
او غم ها را بر طرف مي كند .
اي اوشس ،
اي صاحب دانايي ،
ستايشم را بپذير ، اي بانو ، اي الهه باستاني و جوان، اي مملو از دانش و خرد ،
اي صبح،
در ارابه نوراني خويش كه آواي دلنواز بيدار كننده اي دارد ، درخشان شو ،
درخشان شو .
چه شود اسب هاي زرين فام ، تو را به اينجا آورد ؟؟
صبح مي آيد ،
آن بانو و خاتون خانه ها .آن مبارك شگفت آور ،
زيبايي جلالش را آشكار مي كند.
گويا سرود هاي من آن مقدس رادر آسمان ها بيدار ساخته اند ، و به اين جهان روانه ساختند .
اي اوشس ؛
براي من شادي ساز ، زندگي را بيدار ساز ، و همه مرغان را به پرواز در آور .
اي بانوي صبح ؛
پس از ديدن تو مرغاني كه به پرواز در آمده اند ، ديگر آرامش ندارند.
اي اوشس ،
اي آنكه درهاي دو لنگه آسمان را باز مي كني ...
آنگاه با جامه هايي از نور هويدا شو ...
اي مغرور از شكل بي عيب خود ...
اي اوشس ؛
بر خيز و بگذار تا
بد خواهان تو در خواب خود خفته بمانند ...
اي اوشس ؛
به من كه ترا پرستش مي كنم ، بتاب.
بر من كه عمرم در گذر است .
آري ، بر من مرگ پذير آزرده كه در خانه خود تنها مانده ام.
آناهیتا
اَردویسوره اَناهیتا» Ardavi - Sura Anāhita ایزدبانوی آب و باران و باروری در مذاهب ایران باستان ، ایزدبانوی ایرانی بسیار برجستهای است كه نقش مهمی در آیینهای ایرانی دارد و پیشینهی ستایش و بزرگداشت این ایزد بانو در فرهنگ ایرانی به دورههای پیش از زرتشتی در تاریخی ایران میرسد .
آناهیتا ،اَناهید یا ناهید در پارسی به معنای دور از آلودگی است . ناهید شکل پارسی امروزی از نام «آناهیت» در پارسی میانه و «آناهیتا» از پارسی باستان آمده است . معنی آن «نا آلوده» (یعنی پاک یا بی آلایش) و یا «ناخشمگین» (یعنی آرام و با آرامش) است . هر دو معنی میتواند درست باشد چون «هیتا» هردو معنی «آلوده» و «خشمگین» را داراست . در بعضی منابع ذکر شده «اهیته» به معنی آلودگی و «ا» پیشوند نفی بوده که به دلیل وجود دو حرف مشابه «ا» ، حرف ربط «ن» بین آن دو آمده: ا + اهیته = اناهیته = اناهیتا
بخش بزرگی در کتاب اوستا به نام «آبان یشت» (یشت پنجم) که یکی از باستانیترین یشتهاست به این ایزدبانو اختصاص دارد . در این یشت او زنی است جوان ، خوشاندام ، بلندبالا ، زیباچهره ، با بازوان سپید و اندامی برازنده ، كمربند تنگ بر میان بسته ، به جواهر آراسته ، با طوقی زرین بر گردن ، گوشواری چهارگوش در گوش ، تاجی با سد ستارهی هشتگوش بر سر ، كفشهایی درخشان در پا ، با بالاپوشی زرین و پاچینی از پوست سگ آبی .
اَناهید گردونهای دارد با چهار اسب سفید . اسبهای گردونهی او ابر ، باران ، برف و تگرگ هستند .
بسیاری از ویژگیهای این ایزدبانو با ایشتار که مورد پرستش اقوام سامی از جمله بابلیان بود نزدیکی دارد . هردوی این ایزدان به سیاره ناهید (زهره) مربوطند .
همچنین آناهیتا همتای ایرانی «آفرودیت»، الههی عشق و زیبایی در یونان به شمار میرود.
او در بلندترین طبقهی آسمان جای گزیده است و بر كرانهی هر دریاچهای، خانهای آراسته، با سد پنجرهی درخشان و هزار ستون خوش تراش دارد. او از فراز ابرهای آسمان، به فرمان اهورامزدا، باران و برف و تگرگ را فرو میباراند.
معابد آناهیتا معمولا در كنار رودها برپا میشده و زیارتگاههایی كه امروزه با اسامی دختر و بی بی مشهور هستند و معمولا در كنار آنها آبی جاری است، میتوانند بقایای معابد آناهیتا باشند. برخی حتی سفرههای نذری با نام بیبی (همچون بیبی سهشنبه) را بازماندهی آیینهای مربوط به آناهیتا میدانند.
به احتمال زیاد «اردویسور آناهیتا» نیز چون «میترا» از ایزدانی بود که پیش از پیدایش زردشت ، توسط مردم ایران و نواحی اطراف - ولو به نامهای دیگر- مورد ستایش قرار میگرفت. با وجود دیرینگی و نفوذ پرستش «میترا» در ادوار پیش از ظهور زردشت ، بعدها این ایزد در میان ایرانیان تا اندازهای به فراموشی سپرده شد .
اما در مقابل چنین جریان فکری و دینی ، «ناهید» چنان مقامی در باورهای ایرانیان به دست آورد که نه تنها پرستشگاههای بسیار زیاد و مجلل و باشکوهی برای او میبینیم ، بلکه تندیس و نمادهای این زن-ایزد در اینجا و آنجای این سرزمین پهناور باقی مانده است . از میان پرستشگاههای ناهید ، نیایشگاههای همدان ، شوش و کنگاور که ویرانههای آن هنوز پابرجاست ، از همه مجللتر بوده است . پرستشگاههای آناهیتا معمولا بر فراز بلندیها ساخته میشده تا آب باران و رودخانهها همراه با برکت آناهیتا از آنجا به پایین جاری شود . ویرانههای یکی از آنها در ارتفاعات تقریبا دور از دسترس رودبار قصران (فشم) باقی است .
آناهیتا ظاهرا با جنگاوری نیز مربوط بوده است و باور بر این بود که به جنگاورانی که به پیشگاه او نذر کنند، یاری میرساند . در دوران ساسانیان این الهه به یکی از الهههای مورد پرستش ایرانیان تبدیل شد . البته باید خاطرنشان کرد ایرانیان به طور ذاتی یکتاپرست بودند ولی آناهیتا و دو ایزدبانوی دیگر به طور مشترک به عنوان خدایان فرعی مورد تقدیس قرار میگرفتند.
واژهی «آب» که جمع آن «آبان» است ، در اوستا و پهلوی «آپ» و در سانسکریت «آپه» Apa و در فارسی هخامنشی «آپی» است .
این آخشیج (عنصر) همانند آخشیجهای اصلی دیگر چون آتش و خاک و هوا در آیینهای ایرانیان باستان مقدس است و آلودن آن گناهی بس بزرگ است . برای هر یک از چهار آخشیج امشاسپندی (فرشته) ویژه نامگذاری شده است . به گواهی اوستا و نامههای دینی پهلوی ، ایرانیان آخشیجهای چهارگانه را که پایهی نخستین زندگی است ، میستودند .
در جشن آبانگان ، پارسیان به ویژه زنان در کنار دریا یا رودخانهها ، فرشتهی آب را نیایش میکنند . ایرانیان کهن آب را پاک (مقدس) میشمردند و هیچگاه آن را آلوده نمیکردند و آبی را که اوصاف سهگانهاش (رنگ - بو - مزه) دگرگون میشد برای آشامیدن و شستشو بهکار نمیبردند .
«هرودوت» میآورد : «... ایرانیان در میان آب ادرار نمیکنند ، آب دهان و بینی در آن نمیاندازند و در آن دست و روی نمیشویند ...»
«استرابون» جغرافیدان یونانی نیز میآورد «... ایرانیان در آب روان ، خود را شستشو نمیدهند و در آن لاشه ، مردار و آنچه که ناپاک است نمیاندازند ...»
در برگردان فارسی آثارالباقیه ابوریحان بیرونی میخوانیم :
«... آبان روز دهم آبان ماه است و آن را عید میدانند که به جهت همراه بودن دو نام، آبانگان میگویند . در این روز زو Zoo پسر طهماسپ از سلسلهی پیشدادیان به شاهی رسید ، مردم را به کندن قناتها و نهرها و بازسازی آنها فرمان داد ، در این روز به کشورهای هفتگانه خبر رسید که فریدون ، بیوراسب (ضحاک - آژیدهاک) را اسیر کرده ، خود به پادشاهی رسیده و به مردم دستور داده است که خانه و زندگی خود را دارا شوند...»
در روایت دیگرى آمده است كه پس از هشت سال خشكسالى در ماه آبان باران آغاز به باریدن كرد و از آن زمان جشن آبانگان پدید آمد. زرتشتیان نیز در این روز همانند سایر جشنها به آدریانها (آتشكدهها) مىروند و پس از آن براى گرامیداشت مقام فرشتهی آبها ، به كنار جوىها و نهرها و قناتها رفته و با خواندن اوستاى آبزور (بخشى از اوستا كه به آب و آبان تعلق دارد) كه توسط موبد خوانده مىشود ، اهورامزدا را ستایش كرده و درخواست فراوانى آب و نگهدارى آن را كرده و پس از آن به شادى مىپردازند .
جالب اینجاست كه مىگویند اگر در این روز باران ببارد ، آبانگان به مردان تعلق گرفته و مردان تن و جان خویش را به آب مىسپارند و اگر بارانى نبارد ، آبانگان زنان است و زنان آب تنى مىكنند .
از میان پرستشگاههای ناهید، نیایشگاههای همدان، شوش و کنگاور که ویرانههای آن هنوز پابرجاست، از همه مجلل تر بوده است.
میترا
مهر یا میترا (از ریشهٔ میثر) از کهنترین ایزدان ایرانی و هندی است, برخی نشانههای پرستش او را در ایران به پیش آریایی بر میگردانند (اگر بخش بندی پیشا آریایی و پسا آریایی را بپذیریم!) در بارهٔ آغاز دین مهرپرستی در ایران نمیتوان به درستی آن را روشن ساخت ولی میدانیم که بسیار پیش از آنکه کیش زرتشتی و ودایی پدید آیند نژاد ایرانی او را با آیینی راز آمیز ستایش میکردند, آیینی که در آینده نام "عرفان اسلامی یا مسیحی" به خود گرفت, امروزه گروهی از پزوهشگران ایرانی توان آن را دارند که پیشینهٔ پیوستهٔ این آیین را تا به امروز در ایران نمایان سازند. پیوند میترا با خورشید و گاو و ماه برای ما روشن است و روشن است که علامت + که آن را چلیپا میگفتهاند سمبل خورشید بوده است ولی نزدیکی آن با آتش (هنایش زرتشتی) یا با آمایش تن! (هنایش یونانی که در دیدگاه مهرپرستان ایرانی نکوهیده است.) و از این دست را باید پیش از پذیرفتن سبک سنگین کرد.
یلدا روز تولد میترا یا مهر است. این جشن به اندازه زمانی که مردم فصول را تعیین کردند کهن است.
یلدا برگرفته از واژه ای سریانی است و مفهوم آن « میلاد» است. ایرانیان باستان این شب را شب تولد الهه مهر « میترا» می پنداشتند، و به همین دلیل این شب را جشن می گرفتند و گرد آتش جمع می شدند و شادمانه رقص و پایکوبی می کردند.
هم چنین بزرگترين و قدرتمندترين الهه ها در ايران باستان ميترا بود ميترا يا مهر به همان معنايي به كار مي رفت كه امروزه بكار مي رود واژه مهربان به معناي شخصي كه نگهدار مهر است امروزه نيز بكار مي رود .
روند مهرپرستی در ایران
به درستی نمیشود گفت آیا میترا خدای آفریدگار بوده یا پیامبر , آنچه میتوان از خویشکاری او در باور پرستندگانش دریافت این است که او میانجی یا رهایی بخشی در میان مردم بوده و در زمان نبودنش نیز دوستدارانش باید برای باز گشتش به زمین میپیوسیدند (انتظار میکشیدند). در باور غربی او پسر خورشید بود و در پایان زمان به زمین باز میگشت.خورداد و خورتات و خور از کلماتی است که به این خدا یا نبی منسوب است خورشید در واقع از دو کلمه خور به معنی خدا و شید به معنی درخشنده و جاوید میباشد مانند جم شید
در ایران با آمدن اسلام میترا جانی تازه میگیرد, ریشههای آسمانی باور به میترا و آیین پرستش او در آمیزش با اسلام زیباترین و با شکوهترین اندیشه را پدید میآورد. این که مولوی و حافظ و هاتف و.... بی پروا از آمد و شد خود به خرابات (خورآباد یا پرستشگاه خورشید که نماد میترا است) یا از آیینهای آن (سرودههای حافظ گزارش انجام آیین مهرپرستی است نه اینکه انباشتهای از وازههای کنایی) سخن میگویند ویهانی (برهانی) بر این گفته است. برای نمونه در این سروده: "پرستش به مستیست در کیش مهر...." از نوشیدن میهوم هنگام پرستش در آیین مهر پرستی سخن به میان است. پلههای چیستا (عرفان) نیز بازتابی از پلههایی است که رهرو میترایی برای رسیدن به پلهٔ شیر مردی و سر انجام "پیر" شدن, باید بپیماید.
باور ميترايی يا خورشيد نيايش را حتا در اشعار مولانا جلال الدين که مذهب اشعری گاهی چون دماغهٔ در بحر کلامش بستر می گستراند، ميتوان دريافت جاييکه می گويد:
نه شـــــــبم نه شب پرستم که حديث خواب گويم
چوغــلا م آفــتــابـم هـمــه ز آفــتـاب گويــم
کمتر شاعر و روشنفکر زمانهها را تاريخ ادب سرزمين ما بياد دارد که در ستايش و نيايش خورشيد گلدستههای کلام نياراسته باشد. اما همه گلدسته چيده اند، ولی دقيقی بلخی ابر از چهره خورشيد بر کشيد تا جهان از گلهای هستی ما را در نور آن روشن بنماياند، و «بدان را به دين خدای آورد».
در پرتوی اين آرمان سترگ است که دقيقی بلخی پس ازبر خوانی سرودههای روزگاران تابناکی مادر شهر خرد, که بدست اهريمنان آدم روی تازی در حجله دودين به ماتم فصلهای افتابی خويش می گيريست، به تصوير شگفتن درخت گشن خرد در باغستان دامن ان مادر، در آن روز گاران می پردازد :
چو یکـــچند سالان بر آمد بر ين درختــــی پديد آمد اندر زمين
در ايوان گشتاسب بر سوی کاخ درختی گشن بود بسیار شاخ
. دقيقی بزرگ با آوردن نام پاک زرتشت روزنهای را به سوی گلستان رنگين اعتقاد ات اهورايی چند هزار سالهٔ مردم ما می کشايد، گلستان که در آن هزاران شاخه گل از راز و رمز خوشبختی، زيبای، لطف وسعادت همگانی انسان ها، معطر با شبنم نماز يزدان، شميم می افشاند و :
همه بـرگ وی پند و بارش خرد کسی کــو خرد پرورد کی مُرد
خجسته پی و نام او زردهـشـت که آهرمن بد کنش را بکـشـت
پيام ظهور حضرت زرتشت در اشعار دقيقی بلخی مرحلهٔ از نهادگاری باورها و قانون زندگی بر پايهٔ خرد است، یا به بيان ديگر آغاز مرحلهٔ تدوين قانون زندگی بر اصول و هنجارهای خرد به شمار می آيد. با اين حال، بنياد گذار و سرايشگر نهادينههای خرد اوستايی در شاهنامه ،حضرت دقيقی بلخی را بايد نام برد، اوست که کلام آسمانی اش را از زادگاه نزول فرهء يزدی {بلخ} ،آغاز مينمايد و آنگاه به شناسايی پيغمبر خرد و خردمندی رسالت او می پردازد
اهورامزدا
اَهورامَزدا یا هُرمُزد نام خدای نیکی در دین زرتشت است.
اهورامزدا خدای خوبیها و برادر دوقلوی اهریمن -خدای بدیها- است. زردتشتیها اهورا مزدا را میپرستند و معتقدند که او زمین را به عنوان میدان مبارزه اش با اهریمن ساخته است. اهورامزدا هم چنین پسری به نام اتر (Atar) دارد که با هیولای آسمان که اژدها (ریشهٔ لغت اژدها که اکنون به معنی هیولا به کار میرود همین اژدهاست) نام دارد میجنگد و او را در کوهی بلندی زندانی میکند. گرچه که سرنوشت اینگونه است که او روزی فرار میکند و در صدد نابود کردن نسل بشر بر میآید. اهورا مزدا معنای مولا(اهورا) و سرور دانا(مزدا) را میرساند.روی هم اهورا مزدا خدای یکتا و سرور ایزدان دیگر است.اهورامزدا خدای ویژه آیینهای ایرانی است که از همه آنها نام آشناتر برای مردم دین زرتشت است. بر پایه باورهای کهن زروانی و دیگر دینهای پس از آن چون مانوی گری اهورامزدا و اهریمن هردو زاده زروان خدای زمان بودند.جهان عرصه جنگ این دو برادر است ولی سرانجام چیرگی با اهورا مزداست.نام اهورامزدا به گونههای اهوره مزدا؛اورمزد و هرمز نیز نوشته و گفته شده است.
اهریمن
اهریمن (از اوستایی انگرهمَینیو) بر پایه اسطورههای ایرانی همزاد دوقلوی اهورامزداست. پدرش زروان خدای زمان است. زروان سوگند خورده بود که چیرگی بر جهان را به فرزندش دهد.ولی هنگامی که اهریمن زاده شد از سوگندش پشیمان گشت.به ناچار چنین خواست که جهان گاهی در چیرگی اورمزد باشد و گاهی در چیرگی اهریمن. هر چیرگی هزار سال به درازا میانجامد. همه زشتیها و بدیهای گیتیزادهٔ اهریمن بدنهاد است. و سرانجام در پایان کار اهریمن نابود شده و اورمزد بر او چیره میشود و کار جهان یکسره به نیکی خواهد گرایید. اهریمن را در پارسی اهرِمن هم میگویند. میشود او را همتای شیطان در باورهای سامی دانست.
در دین زردشت باور بر این است که در طبیعت دو نیروی متضاد خیر (سپنتا مینو - اثر روشنی) و شر (انگره مینو - اثر تاریکی) وجود دارد که همواره در حال نبرد با یکدیگرند. روح انسان بین این دو نیرو گرفتار است و توسط هر یک از آنها به سمت خوبیها و بدیها کشیده میشود
میترا
بازهم در مورد میترا ( گمونم دیگه زیاد شد )
مهمترين خداي ايرانيانِ باستان ميترا بود. ميترا يا مهر درزبان ايراني يك صفت مجرد بود و به همان مفهومي به كار ميرفت كه امروز به كار ميرود : »دوستي » ،« محبت » ،« رحم «. ازهمين صفت مجرد است واژ ة »مهربان « به معناي كسيكه نگهدارندة »مهر « است و تا به امروز درزبانِ محاوره استعمال دار د. ميترا خداي روشنگر و حياتبخش و مهرآفرين بود كه تجليات حيات و بيداري و حركت و فعاليت را ازاو ميدانستند و بنا برعقيد ة آريائيان همة خوشيها و لذتها از او ناشي ميشد، همه روزه برجهان ميتاب ي د تا انسان و جانور وگياه به زندگي شان ادامه دهند ؛ تغييرِ فصول وآمدن بهار و تابستان و پائيز و زمستان و فعاليتهاي ناهيد براي ريزش باران و جاري شدن رودها و رويش ميوه ها ودرختان ازاو دانسته ميشد . ميترا تجسم رحم و محبتِ عام و مطلق بود . او برجهان ميتابيد، همه جا را روشن ميكرد، پرتوش به همه جا ميرسيد، و با گردش روزانه اش تغيير فصول و تبديل چهرة طبيعت را باعث ميشد؛ و تغييراتي را كه فراز مي آورد براي هم ة مخلوقات و براي همة انسانها بود و شامل تمامي نيكان و بدان ميشد. او به هيچ موجودي كينه نداشت و رحمتي بود كه شامل همة آفريدگان ميشد. در »مهريشت « آمده كه انسانهائي كه ميترا را ميستايند اگر همچون ميترا عمل كنند ستايندگان راستين مهر هستند، ولي اگر اعمالشان همچون ميترا نباشد ستايندگان دروغين ميترايند، و بجاي آنكه نيك كردار باشند بدي ميكنند و بجاي آنكه مهرورز باشند خشم آورند و بجاي آنكه به پيمانها وفاداري كنند پيمان شكن اند و بجاي آنكه نسبت به مخلوقات خدا محبت بورزند كينه ورزند . اينها درظاهر اعمالشان ستايشگرانِ راستين به نظر ميرسند ولي قلبشان از راستي و نيكي و عدالت دور است . 1 در اينجا ميترا با صفتِ »اُم الفَضايِل « (منبعِ فضيلتها ) توصيف شده است؛ وكسيكه ميترا را ميستايد بايد مثل ميترا مجموع ة فض ايل باشد و از تمامي رذايل دوري جويد ؛ و همانگونه كه ميترا به تمامِ آفريدگانِ اهورامزدا نظر لطف دارد بر همه مي تابد و فصول سال را براي تمامي موجودات فرامي آورد؛ انسان نيز بايد به تمامي آفريدگانِ اهورامزدا مهر بورزد و مهرورزيش شامل همه كس و همه چيز باشد، و امكانات خويش را از هيچ كس وهيچ چيز دريغ ندارد
خشاتریا
خشاتريا خداي جنگاور و نيروبخش بود كه فنون نبرد را ياد ميداد، و به مردم مي آموخت كه جن گافزار بسازند و براي دفاع ازخود و افراد جامعه دربرابر تجاوزهاي دشمنان ازآن استفاده كنند. همچنين به رهبران ياد ميداد كه چگونه امور جامعه را تنظيم و جامعه را اداره كنند __________________
|